متن عاشقانه بهم رسیدن
و رویای ما به حقیقت پیوست، قلبهای ما به هم پیوست و زندگی آغاز شد
به تو رسیدم در اوج آسمان عشق
این بود قصه ی من و تو و سرنوشت
تو آمدی و دنیا مال من شد
همه ی انتظار و دلتنگی ها و غصه ها تمام شد
تو آمدی و عشق آمد و پیوند ما در کتاب عشق ثبت شد
باور نداشتم مال من شده ای
لحظه ای به خودم آمدم و دیدم همه زندگی ام شده ای
مثل یک معجزه ای، علت ایمان منی.
همه هان و بله هستند، شما «جان» منی.
جان من و جان تو را هر دو به هم دوخت قضا.
کاش همه یکی را در کنار خود داشته باشیم که ما «تار» باشیم و او «پود».
خوب شد به هم رسیدیم. نه، جدّاً خوب شد!
وگرنه من از کجا میفهمیدم میشود یک نفر را انقدر دوست داشت؟
مثل راهی که
هر چه می روی تمام نمی شود
مثل کتابی که
هر چه می خوانی تمام نمی شود…
دوست داشتن “تو”
بارانی ست که
هیچ وقت بند نمی آید!
من از تو
سبز می شوم
و تو از من !
به هم که گره بخوریـــــم
و بهم برسیم
بختمان باز می شود و
خوشبختی قسمتمان ...
خوشبختی من در بودن باتو است
و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است
دوعاشقیم،
ولی در دو داستان جدا
به هم رسیدن ما خوب بود،
اگر میشد ....
متن عاشقانه بهم رسیدنمون مبارک
آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست؛
با تو جان گرفته است دوباره
آغازی بی پایان، مرا از غروب عشق نترسان
طلوع عشق ما، غروبی نخواهد داشت
قلب من با تو، هیچ غمی نخواهد داشت
همسر جاده ی عشق بهم رسیدنمون مبارک
با هم باشیم نه یک سال بلکه یک عمر
بگذار آوازه ی به هم رسیدنمون و با هم بودنمان چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند آنان که
بر سر جدایی مان شرط بسته بودند .
تو را همین گونه که هستی میخواهم،
چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی،
آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،
گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه….
درسته که فقط یک ساله با همیم،
اما عشقی که به تو دارم بیشتر از هزار ساله،
همیشه و تا ابد باهات میمونم، سالگرد به هم رسیدنمون مبارک
عاشقتم و دوستت دارم،
به خاطر کسی که هستی و به خاطر حس خوبی که همیشه به من میدی.
سالگرد به هم رسیدنمون مبارک.
متن عاشقانه وصال
مبهم بمان
ای معشوق بی قرار
در حس مبهم قرار با تو
حلاوتی است
که نیست حتی در وصال
معشوق من شعر است
و هر شعر
وقتی نوشته میشود
یک وصال است ….
و شاید زیباترین خاطراتِ عاشقانه
همانی ست که هیچگاه تجربه اش نکردی
همانی ست که هیچوقت به آن نرسیدی…
با من از وصال نگو..
قانونِ طبیعت این است ؛
که هر چه بیشتر برسی میگَندی،
که آنچه بیشتر برسد میگَندد!!
ای که نزدیکتر از جانی و
پنهان ز نگه…
هجر تو خوشترم آید
ز وصال دگران…
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
صبح و غزل و بوسه
و آغوش و نگاهت
روزی که چنین وصف شود،
روزِ وصال است...